چهارشنبه، تیر ۳۱، ۱۳۸۸

من و KTM Komuter


این مسیر KTM از Serdang تا Midvalley همیشه یه اتفاق تازه داره نمی دونم چی میشه که اینجوری می شه...پ

هر وقت می خوام سوار مترو شم یاد فیلم جومانجی می افتم که هر بار تاس می ریختن یه اتفاق جدید می افتاد :-)

امروز سه تا دختر ایرانی که معلوم بود تازه از بند قوانین خشک مملکت فرار کرده بودن و با وضع نا مناسبی اومده بودن می خواستن سوار مترو بشن. سه تا عرب حروم زاده هم از شلوغی استفاده کردن و یکی از دخترا رو دست مالی کردن.

خلاصه چشمتون روز بد نبینه منم غیرتی رفیقم این علیرضاهه هم که شبیه بچه غول با یه عالم خال کوبی در گیر شدیم و به این عرب استخونای مادر به خطا یه درس حسابی دادیم جوری که مالایی ها هنوز تو فیلمای اکشن ندیدن.

حالا طرف صحبتم تویی عرب سگی, تویی که جز به مسائل جنسی و شکمت به هیچی فکر نمی کنی...

...Go F.U.C.K Urself...

D-:

یکشنبه، تیر ۲۸، ۱۳۸۸

بای ذنب قتلت؟




بای ذنب قتلت؟
این سوالیه که خدا از شهیدای ما هم میپرسه...

چهارشنبه، تیر ۱۷، ۱۳۸۸

راز خوشبختی...


یک تاجر آمریکایی نزدیک یک روستای مکزیکی ایستاده بود. در همان موقع یک قایق کوچک ماهی گیری رد شد که داخلش چند تا ماهی بود.

از ماهی گیر پرسید: چقدر طول کشید تا این چند تا ماهی رو گرفتی؟

ماهی گیر: مدت خیلی کم.

تاجر: پس چرا بیشتر صبر نکردی تا بیشتر ماهی گیرت بیاد؟

ماهی گیر: چون همین تعداد برای سیر کردن خانواده ام کافی است.

تاجر: اما بقیه وقتت رو چیکار می کنی؟

ماهی گیر: تا دیر وقت می خوابم. یه کم ماهی گیری میکنم. با بچه ها بازی میکنم بعد میرم
توی دهکده و با دوستان شروع می کنیم به گیتار زدن. خلاصه مشغولیم به این نوع زندگی.

تاجر: من تو هاروارد درس خوندم و می تونم کمکت کنم. تو باید بیشتر ماهی گیری کنی.
اون وقت می تونی با پولش قایق بزرگتری بخری و با در آمد اون چند تا قایق دیگر هم بعدا اضافه می کنی. اون وقت یک عالمه قایق برای ماهی گیری داری.

ماهی گیر: خوب بعدش چی؟

تاجر: به جای اینکه ماهی ها رو به واسطه بفروشی اونا رو مستقیما به مشتری ها میدی و برای خودت کار و بار درست می کنی ، بعدش کارخونه راه می اندازی و به تولیداتش نظارت میکنی... این دهکده کوچک رو هم ترک می کنی و می روی مکزیکو سیتی
بعد از اون هم لوس آنجلس و از اونجا هم نیویورک... اونجاست که دست به کارهای مهم تری می زنی...

ماهی گیر: این کار چقدر طول می کشه؟

تاجر: پانزده تا بیست سال

ماهی گیر: اما بعدش چی آقا؟

تاجر: بهترین قسمت همینه، در یک موقعیت مناسب که گیر اومد میری و سهام شرکت رو به قیمت خیلی بالا می فروشی، این کار میلیون ها دلار برای عایدی داره.

ماهی گیر: میلیون ها دلار، خوب بعدش چی؟

تاجر: اون وقت باز نشسته می شی، می ری یه دهکده ساحلی کوچیک، جایی که می تونی تا دیر وقت بخوابی، یه کم ماهی گیری کنی، با بچه هات بازی کنی، بری دهکده و تا دیر وقت با دوستات گیتار بزنی و خوش بگذرونی.
کتاب داستان های کوتاه اثر ماروین گری.
...........................................
بعضی وقتا اینقدر دنبال خوشبختی می دویم که یادمون میره خوشبختی همون چیزاییه که ازشون فاصله گرفتیم...
خوشبختی منزلگاه نیست بلکه یک مسیره.
یادم میاد تیر ماه 86 وقتی داشتم اعزام می شدم به خدمت, زمانی که از شهرم متنفر بودم از دیدن چیزای تکراری,شهر به چشم من مثل این بود که توی خاکستر غرق شده...
یادم میاد آخرای دوره آموزشی یه گوشه مینشستم چشمامو می بستم و توی تخیلاتم توی خیابونای همون شهر دود زده راه می رفتم...
با خودم می گفتم خدایا میشه یه بار دیگه تو اون خیابونا قدم بزنم؟!!!
خوشبختی همون زندگی بود که به خاطر عادت کردن بهش نمی دیدمش.

شنبه، تیر ۱۳، ۱۳۸۸

ابلاغیه شماره 234893469

هرکی وبلاگای منو ف.ی.ل.ت.ر کنه کریکدیله.!

D:

D:

My brothers,My sisters,My blood

I am Concerned about my brothers and sisters

ف مثل...!!!


اول YouTube ف.ی.ل.ت.ر شد

بعد FACEBOOK

حالا هم Twitter

حتما بعدش نوبت وبلاگ منه دیگه... :-(
می دونید وقتی وب سایتای اجتماعی ف.ی.ل.ت.ر می شن معنیش چیه؟...
یعنی کسی حق نداره با کس دیگه حرف بزنه...
یعنی اینترنت فقط شخصی... هیچ اشتراکی در کار نیست!!!
در صورتی اینترنت برای اشتراک به وجود اومد.